یه دختر و پسر که زمانی همدیگرو
با تمام وجود دوست داشتن بعد از پایان ملاقاتشون
با هم سوار یه ماشین شدن و آروم کنار هم نشستن
دختر میخواست چیزی رو به پسر بگه ولی روش نمیشد !
پسر هم کاغذی رو آماده کرده بود
که چیزی رو که نمیتونست به دختر بگه
توش نوشته بود ؛
پسر وقتی دید داره به مقصد نزدیک میشه
کاغذ رو به دختر داد ،
دختر هم از این فرصت استفاده کرد
و حرفشو به پسر گفت
که شاید بعد از پایان حرفش
پسر از ماشین پیاده بشه و دیگه اونو نبینه …
دختر قبل از این که نامه ی پسرو بخونه
به اون گفت که دیگه از اون خسته شده ،
دیگه عشقش رو نسبت به اون از دست داده
و الان پسری پیدا شده که بهتر از اونه …
پسر در حالی که بغض تو گلوش بود
و اشک توی چشماش جمع شده بود
با ناراحتی از ماشین پیاده شد
که در همین حال ماشینی به پسر زد و پسر درجا مرد …
دختر که با تمام وجود در حال گریه بود
یاد کاغذی افتاد که پسر بهش داده بود ،
وقتی کاغذ رو باز کرد پسر نوشته بود :
“اگه یه روز ترکم کنی میمیرم . . .”
نظرات شما عزیزان: